عدالت واژه ای است که در مفهوم گسترده اما درمقام عمل ضیق و تنگ، لطفا نقش عدالت ورزی در سیاست عملی امام علی ع را با شواهد تاریخی بیان نمائید؟
از جمله مسائلی که در نهج البلاغه، فراوان درباره آن بحث شده است مسائل مربوط به حکومت و عدالت است. ابن عباس در دوران خلافت امام ع بر آن حضرت وارد می شود در حالی که با دست خودش کفش خویش را پینه می زد، از ابن عباس پرسید قیمت این کفش چقدر است؟ابن عباس گفت هیچ، امام فرمود: ارزش این کفش کهنه در نظر من از حکومت و امارات بر شما بیشتر است، مگر آنکه بوسیله آن عدالتی را اجرا کنم، حقی را به ذی حقی برسانم، یا باطلی را از میان بردارم (1)و نیز از آن حضرت سؤال کردند که آیا عدالت شریف تر است یا بخشندگی؟ اگر تنها با معیارهای اخلاق فردی بسنجیم جود و بخشندگی بالاتر از عدالت است زیرا رعایت حقوق دیگران و تجاوز نکردن به حدود و حقوق آنهاست ولی جود و بخشش، آدمی با دست خود، حقوق مسلم خود را نثار غیر می کند. ولی علی(ع)بگونه دیگر جواب می دهد به دو دلیل می فرماید عدل از جود بالاتر است: العدل یضع الأمور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها؛ عدل جریان ها را در مجرای طبیعی خود قرار می دهد اما جود جریان ها را از مجرای طبیعی خود خارج می سازد. دیگر اینکه و العدل سائس عامّ و الجود عارض خاصّ؛ عدالت قانونی است عام و مدیر و مدبری است کلی، که همه اجتماع را دربرمی گیرد و بزرگراهی است که همه باید از آن بروند، اما جود بخشش یک حالت استثنایی و غیر کلی است که نمی شود رویش حساب باز کرد. آن حضرت نتیجه می گیرد که: فالعدل أشرفهما و أفصلهما؛(2)در میان عدالت و جود، آنکه اشرف و افضل است عدالت است.(3)از نظر آن حضرت عدالت، اصلی است که می تواند تعادل اجتماع را حفظ کند و همه را راضی نگهدارد، به پیکر اجتماع، سلامت و به روح اجتماع آرامش دهد. در دوران خلیفه سوم، قسمتی از اموال عمومی مسلمین را در دوره خلافتش در اختیار خویشاوندان و نزدیکانش قرار داد، بعد از عثمان زمانی که حضرت را بدست گرفت. از آن حضرت خواستند که عطف به ماسبق نکند و کاری به گذشته نداشته باشد. فرمود: «و اللّه لو وجدته قد تزوّج به النّساء و ملک بـه الإماء لرددته فإنّ فی العدل سعۀ و من ضاق علیه العدل فالجور علیه أضیق؛»(4)به خدا سوگند، بیت المال تاراج شده را هر کجا که بیابم به صاحبان اصلی آن بازمی گردانم، گرچه با آن ازدواج کرده، یا کنیزانی خریده باشند، زیرا در عدالت گشایش برای عموم است، و آن کس که عدالت بر او گران آید، تحمّل ستم برای او سخت تر است.»امام(ع)براین باور بود که عدالت نباید فدای مصلحت شود. زمانی که حکومت را بدست می گیرد با تبعیض، رفیق بازی، باندسازی، امتیاز دادن و.. . مخالفت می کند. به امام گفتند که مردم به دنیا دل بسته اند، معاویه با هدایا و پول های فراوان آنها را جذب می کند شما هم از اموال عمومی به اشراف عرب و بزرگان قریش ببخش و از تقسیم مساوی بیت المال دست بردار تا به تو گرایش پیدا کنند؟! در جواب فرمود: «أتامرونّی أن أطلب النّصر بالجور فیکم ولّیت علیه و اللّه لا أطور به ما سمر سمیر و ما أمّ نجم فی السّماء نجما و لو کان المال لی لسوّیت بینهم فکیف و إنّماالمال مال اللّه؛(5)آیا به من دستور می دهید برای پیروزی خود، از جور و ستم درباره امّت اسلامی که بر آنها ولایت دارم، استفاده کنم به خدا سوگند، تا عمر دارم، و شب و روز بـرقرار است، و ستارگان از پی هم طلوع و غروب می کنند، هرگز چنین کاری نخواهم کرد اگر این اموال از خودم بود به گونه ای مساوی در میان مردم تقسیم می کردم تا چه رسد که جزو اموال خداست آگاه باشید»از نظر امام(ع)اهتمام به عدالت باید تا بدانجا باشد که حتی در نحوه گفتار و احترامات رایج میان ارباب رجوع تفاوتی ننهند چنانکه در نامه ای به یکی از کارگزاران می نویسد: «و آس بینهم فی اللّحظة و النظرة و الإشارة و التّحیة حتّی لا یطمع العظماء فی حیفک و لا ییأس الضّعفاء من عدلک و السّلام؛(6)در سلام کردن و اشاره کردن با همگان یکسان باش تا زورمندان در ستم تو طمع نکنند و ناتوانان از عدالت تو مأیوس نگردند.» (1)خطبه 33. (2)حکمت 437. (3) مطهری،سیری در نهج البلاغه،ص 80. (4)خطبه 15. (5) خطبه 126. ( 6)نامه، 46.
ممکن است شخصی سؤال کند که چرا پیامبر از عربستان مبعوث شد و نه از جاهای دیگر؟
این سؤال یک پاسخ نقضی(کوتاه ) دارد و یک پاسخ حلی(بلند) پاسخ نقضی این است که پیامبر بالاخره باید در یک نقطه ای از زمین مبعوث شود، از هر نقطه ای که مبعوث میشد این سؤال وجود داشت که چرا از آن نقطه مبعوث شد؟ اما جواب حلی این است که گرچه موضوع وحی بر انسان و ارتباط او با عالم غیب و مبدأ جهان هستی یک امر غیرعادی و خارج از نظام معمول اسباب و مسببات طبیعی و عادی است اما به وجود آمدن انسانهایی این چنین که لیاقت و صلاحیت رسیدن به چنین مقامی را پیدا کنند، امری است عادی و مطابق نظام و سنت اسباب و مسببات. یعنی چنین نیست که هر وقت خدا بخواهد پیامبری را مبعوث نماید فورا و خارج از نظام مذکور فردی را صالح و لایق پیامبری نماید بلکه اراده خداوند این گونه تعلق گرفته است که چنین فردی از مسیر عادی یعنی اصلاب شامخه و رحم های مطهره و دامن ها و نطفه ها و غذاهای پاک و غیرآلوده و تربیت در خانواده صالح به وجود آید. بدیهی است چنین مقدماتی در هر زمان و هر نقطه زمین از جامعه بشری فراهم نخواهد شد. پس سؤالِ از این که چرا پیامبراسلام (ص) در عربستان مبعوث شد، یا چرا از نژاد عرب بود نه غیر آن، مانند این سؤال است که چرا مثلا فلان شخص در روز معین و سال معین متولد شد؟ و یا مثلا چرا جنگ جهانی اول و دوم و یا انقلاب فلان کشور در زمان خاصی و در مکان معینی اتفاق افتاد؟!(۱) (۱)منتظری ،حسینعلی، مبانی نظری نبوت ،صفحه ۴۰
در نظر اسلام، انسان چگونه موجودی است؟
از نگاه قرآن، انسان موجودی است که از یکسو فطرتی الهی و از سوی دیگر، طبیعتی مادی دارد. فطرت او را به سمت معارف بلند، معنویات، و خیرات دعوت میکند و طبیعت او را به مادیّت، شهوات و شرور فرا میخواند. حیات انسان صحنه مبارزه دائم بین طبیعت و فطرت اوست. اگر طبیعت انسان بر فطرت غلبه کرد و او مسیر طبیعت را پی گرفت، از نگاه قرآن این انسان، انسانی است وارونه و منحرف و اگر فطرتش غالب شد و طبیعتش در مسیر فطرت قرار گرفت، در این صورت این انسان، انسانی است که در مسیر هدایت قرار گرفته و در طریق حق قدم برداشته است. انسان از نگاه قرآنی و روایی موجودی است که وقتی پا به عرصه این عالم میگذارد علمیندارد، آگاهیای ندارد، ولی فطرتی الهی دارد. و در عین حال کششی به سمت مادیات در طبیعت او وجود دارد. وقتی وارد صحنه عالم میشود، در واقع از یکسو، شناخت و معرفت را آغاز میکند و از سوی دیگر، در راستای طبیعت یا فطرت جهت میگیرد. این نگاهی است که قرآن به انسان دارد و در ورای پوسته متفاوت انسانها، یک باطن واحد را میبیند. خداوند تبارک و تعالی درباره انسان میگوید: «وَ اللَّهُ اَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ اُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً»؛ [۱] شما وقتی از شکم مادرانتان خارج شدید، چیزی نمیدانستید. در روایات نیز وارد شده که ابنای بشر مولود بر فطرتند و فطرتها، فطرتی است پاکیزه. (در روایت از رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وارد شده است: «کل مولود یولد علی الفطره؛ [۲] هر فردی بر فطرت الهی متولد میشود.» بنابراین، انسان از نگاه قرآنی و روایی موجودی است که وقتی پا به عرصه این عالم میگذارد علمیندارد، آگاهیای ندارد، ولی فطرتی الهی دارد. و در عین حال کششی به سمت مادیات در طبیعت او وجود دارد. وقتی وارد صحنه عالم میشود، در واقع از یکسو، شناخت و معرفت را آغاز میکند و از سوی دیگر، در راستای طبیعت یا فطرت جهت میگیرد. این نگاهی است که قرآن به انسان دارد. ۱(نحل آیه ۷۸ ۲(کلینی،محمد بن یعقوب،اصول کافی،ج۲،ص۱۲.
نیاز انسان به اخلاق در بهتر زیستن از دیدگاه اسلام چگونه است؟
بدون تردید، خوب زیستن و رسیدن به سعادت، آرزوی هر انسانی است.آدمی همیشه در پی دستورات و فرامینی بوده است كه بتواند با عمل به آنها، مناسبات خود را با دیگران شكل بخشد، تا از این طریق عمر خود را بگذراند و بقای حیات خویش را تضمین کند. از این رو، آدمی نیازمند نظام ارزشها بوده است؛ نظامی كه خوب و بد را برای او معین كند و در پیچ وخم زندگی راهنمای او باشد. اخلاق وسیلهای مؤثر برای بهتر زیستن است، پس فراگیری آن، لازمه حیات بشری است. قانون و نظام اعمال و رفتار آدمی همان «علم اخلاق» است كه قادر است ما را از خطر سقوط نجات دهد. در میان همه علوم علم اخلاق ضروریترین علم برای انسان است؛ چرا كه در تمام اوراق كتاب زندگی دخالت و نظر دارد،حتی گروهی از علما علم اخلاق بر این باورند که اخلاق از مسائل فرا دینی است وبدین سبب مشترک بین همه است، و بدون آن زندگی اجتماعی و فردی در ورطه سقوط است. طبیعت انسان میل به نفع طلبی دارد و این خود عاملی برای جلوگیری از برپایی جامعه آرمانی است. بسیاری از كشمكشهای اجتماعی از این طبیعت انسان ناشی میشود. از این رو علاوه بر قانون، به یك نیروی درونی به نام اخلاق نیاز است تا انسانها را كنترل كند. برتراند راسل كه در بسیاری از مسائل انسانی شك میكند، معتقد است اخلاق برای انسان لازم است. او میگوید: «افراد بشر تندخو، شهوتران، لجوج و تا حدی دیوانه هستند و به علت دیوانگیهایشان برخود و بر دیگران مصیبتهایی وارد میكنند كه ممكن است منجر به بدبختیهای هولناكی شود. با اینكه زندگی توأم با احساسات خطرناك است، ولی اگر بخواهیم زندگی بشر لطف خود را از دست ندهد احساسات هم باید حفظ شود، میان دو قطب احساسات و كنترل آنها تضادی وجود دارد. از همین تضاد درونی طبیعت بشر، احتیاج به اخلاق احساس میشود.»(۱) در اندیشه اسلامی فضایل اخلاقی نه تنها سبب رستگاری در قیامت است، بلكه وسیلهای برای سعادت و خوشبختی در زندگی دنیا هم محسوب میشود. امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) میفرماید: «لوكنا لانرجوا جنة ولا نخشی ناراً ولا ثواباً ولاعقاباً لكان ینبغی لنا ان نطالب بمكارم الاخلاق فانها مما تدل علی سبیل النجاح (۲)یعنی اگر امیدی به بهشت و ثواب و ترسی از جهنم و عقاب نداشتیم، باز هم شایسته بود كه ما در پی مكارم اخلاق باشیم، زیرا خوشبختی و سعادت را از این طریق میتوان بهدست آورد. ضرورت توجه به اخلاق همان گونه که گفتیم تهذیب نفس و اصلاح آن نقش بسزایی در سعادت فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی دارد، به گونهای كه اگر انسان تمام علوم را تحصیل كند و همه طبیعت را به تسخیر خود درآورد، اما از تسخیر درون و تسلط بر نفس خود عاجز باشد، از رسیدن به كمال باز خواهد ماند. چه بسا نابسامانیهایی كه در سطح جهان پدید میآید و گرفتاریهایی كه بشر امروزه با آن دست به گریبان است، ناشی از عدم توجه به مباحث اخلاقی باشد. جامعه هر چند مترقی و به اصطلاح متمدن باشد ولی به سبب روگردانی از ارزشهای اصیل انسانی روز به روز به جاهلیت نزدیكتر میشوند و نور معنوی كه سبب روشنایی دلهاست، جای خود را به تیرگی میدهد و قلبها زنگار فراموشی موازین اخلاقی میگیرد و مسلمانان نیز از این قاعده مستثنی نیستند و به علت عمل نكردن به معارف بلند اسلام، هر روز گرفتار مشكلاتی هستند. احیای ارزشهای اصیل اخلاقی و بازگشت به اصول فراموششده اسلامی شرط لازم حاكمیت بخشی اسلام در جامعههاست.فراگیری و عمل به اخلاق، افراد بشر را از هرگونه عیب و نقص منزه و مبرا ساخته و او را به اوج مكارم اخلاق میرساند، نیروهای سركش نفس را مهار و رام میکند و آنها را در مسیر حكمت و عدالت و عفت تقویت میكند تا به پایه مكارم اخلاق برسند. خلاصه آنکه علم اخلاق معادن مكنون در سرزمین نفس را استخراج میکند و آنها را به صورت مكارم اخلاق در میآورد و برای بهرهبرداری عمومی آماده میسازد. همین علم است كه نهال گلهای زیبا و معطر را در صفحه نفس مینشاند و بهشت برین از مكارم اخلاق را در آن بهوجود میآورد. مكارم اخلاق علاوه بر آنكه صاحبش را به عالیترین درجات انسانیت میرساند و بر دیگران برتری میدهد، در آخرت هم او را به عالیترین درجات بهشت ارتقاء خواهد داد. از این رو لازمترین علمی است كه باید آن را فراگرفت. امام كاظم (علیهالسلام) در سخنی زیبا، ضرورت فراگیری این علم را بیان میكند و میفرمایند: « الزم العلم ما ذلك علی صلاح قلبك و اظهر لك فساده» (۳)(لازمترین علمها برای تو، آن علمی است كه دل و ضمیرِ وجودت را اصلاح كند و فساد اخلاق تو را ظاهر سازد.) *********************** (۱) عبدالله نصری،خدا در اندیشه بشر،ص۲۸۸. (۲) مستدرک الوسائل،جلد ۱۱،ص ۱۹۳. (۳) همان،جلد ۱۲،ص۱۶۶.
آیا آیات ۱۹۸ و ۱۹۹ سوره شعراء دلیل نیست که قرآن مخصوص عربها است و دیگران مخاطب آن نمی باشند ؟
اتفاقا این آیه شریفه وآیه بعدی در مقام توبیخ و سرزنش عرب ها است که چرا ایمان نمی آورید نه دیگران ! معنی آیه همراه با آیه قبل وبعد چنین است : أَوَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيَةً أَنْ يَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِي إِسْرائِيلَ «۱۹۷» آيااين كه علماى بنىاسرائيل از آن (قرآن) اطلاع دارند، براى آنان (مشركان عرب) نشانهاى (بر صحّت آن) نيست؟ وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ «۱۹۸» (بر فرض) اگر ما قرآن را بر بعضى غير عربها نازل مىكرديم. فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ «۱۹۹» پس او آن را برايشان مىخواند، عربها به آن ايمان نمىآوردند. امام صادق عليه السلام در تفسیر آیه چنین فرموده : ارزش و فضيلت غير عرب اين است كه آنان به سوى قرآنى كه به زبان عربى است گرايش پيدا كردند، ولى اگر قرآن به زبان غير عربى بود، بعضى عربها ايمان نمىآوردند. (۱). تفسير كنزالدقائق. با این توصیف این اشکال بی وجه است و دلیل بر اختصاص قرآن به عربها نیست و سخنی از ایمان نیاوردن ویا مخاطب نبودن قرآن به غیر عرب ،در بین نیست!
چرا امام علی علیه السلام از ناداری وفقر به بزرگترین مرگ (الْفَقْرُ الْمَوْتُ الْأَكْبَرُ ) در نهج البلاغه، حکمت ۱۶۳ یاد کرده است؟
توصیف امام علی علیه السلام ازفقر به بزرگترین مرگ بخاطر آن است که وجود فقر (خصوصاً اگر گستردگى زيادى نيز داشته باشد)، غالباً زمينهساز بروز انحرافات اجتماعى و بستر مناسبى براى وقوع جرم و جنايت است و جامعه ای که جرم و جنایت در آن زیاد باشد روح آرامش در آن متبلور نمی شود و در نهایت دچار عقب افتادگی فرهنگی و بروز ناهنجاریهای اخلاقی واجتماعی میشود و در نتیجه چنین جامعه ای از ادامه زندگی باز میماند و همانطور که تمدنها سقوط کردند چنین جوامعی همانند مردم آن دچار مرگ فرهنگی واخلاقی و در نهایت دچار نیستی ویا حداقل اضمحلال تدریجی میشوند
آیا این نظریه که می گوید احکام وجوب (واجب)در فقه صحیح نیست و درست آن است که بجای وجوب از واژه توصیه به اجرای احکام که یک توصیه صرفا اخلاقی می باشد،استفاده گردد؛مورد تایید است؟
به استحضار می رسد هر علمی متکفل بیان موضوع و حکم خودش است ،فقه به دنبال چیزی است که فلسفه ، عرفان واخلاق بدنبال پاسخ گوئی به مسائل آن نیستند، مثلآ فقه بدنبال این است که افعال مکلفین را سروسامان دهد وبه ظواهر احکام توجه دارد اما این عرفان و اخلاق است که محتوا را معنا می بخشند مثلا فقه می گوید خواندن نماز و گرفتن روزه از احکام اسلامی است ولی مفهوم تقرب جستن و تهذیب نفس از فقه بدست نمی آید بلکه باید آنرا از اخلاق و عرفان بدست آوریم. به آیه ۱۸۳ در سوره بقره دقت فرمائید : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ فقیهان بواسطه کلمه کتب(نوشته شده است) وجوب و حتمی بودن روزه بر اشخاص که شرایط خاصی دارند را استنباط می کنند اما مسوولیت کسب تقوا که مفهوم درونی و باطنی هست را ندارد،بلکه تقوی نتیجهی روزه گیری است که علم اخلاق و اخلاق عملی به دنبال تبیین آن می باشند، فقه می گوید خوردن و آشامیدن و....باطل کننده روزه است و تنها از این زاویه به افعال می پردازد ولی اگر کسی روزه گرفت ولی بخل ویا حسادت ورزید سخنی نمی گوید بلکه این علم اخلاق است که پا به میدان می گذارد و صراحتا اعلام می کند تقوی نشانه و اثر روزه گیری است که با بودش روزه به معنای دقیق تحقق یافته وبا عدمش روزه نبوده وفقط یک دهان بستن صرف بوده و هرگز طریق نجات و مستلزم فضائل اخلاقی نخواهد بود. وجوب و توصیه دو واژه با دو بار معنایی مستقل هستند وجوب یک حکم استنباطی از لفظ کتب در آیه فوق است ولی توصیه به انجام فرائض یک راهبرد اخلاقی است که علم اخلاق و عرفان وکلام متکفل بیان آن هستند. البته به اعتقاد اینجانب فهم از منابع سیال است و نمی توان روی خط واحد حرکت کرد و اجمالا نظریه بهم پیوستگی علوم،بخاطر انسانی بودن و وحدت موضوع آنها(انسان)،خالی از وجه نمی باشد با این لحاظ فقه ،اخلاق ،عرفان و فلسفه، حقوق و ....رابطه محکمی دارند و نمی توان صرفا به یک حکم شرعی بدون توجه به آثار آن، اقدام کرد،مثلا ربا حرام و جنگ با خداست ونمی توان گفت ربا با فرزند اشکال ندارد ،چون با اصل فلسفه حرمت ربا که فساد و نامتوازن ساختن روابط اقتصادی است در تناقض می باشد. نتیجه آنکه باید بدنبال پاسخ گوئی قابل دفاع از تناقضات ظاهری بین فقه واخلاق بود و البته نمی توان بصرف رشد فکری انسان امروز و تغییر نگاه به لزوم رعایت حقوق انسان، از لزوم پایبندی به شریعت و مناسک آن با عنوان توصیه بجای وجوب ،دست کشید.
گرگان، محله سرچشمه، جنب مصلی
۰۱۷ - ۳۲۲۲۵۳۴۳