مرحوم علامه طباطبايي در سابق شبهاي پنجشنبه يك جلسه خصوصي –بحث فلسفه- در قم داشتند كه فقط عدهاي از افاضل در آن شركت ميكردند. و فكر ميكنم در همان جلسه بود كه گاهي هم آقاي هانري كربن كه هر سال از فرانسه ميآمد....
از محضر علامه طباطبايي استفاده ميكرد. آقاي مطهري مثل علامه طباطبايي عين همان جلسه را شبهاي پنج شنبه هر هفته، براي ما در قم داير كردند. آن موقع مرحوم مطهري ساكن تهران بود و بدين منظور به قم ميآمد. اين جلسات بصورت خصوصي بود. گاهي در منزل ما و گاهي در منازل ساير دوستان. ولي اغلب در منزل آقاي محقق داماد تشكيل ميشد. موضوع اين جلسه هم مباحث فلسفي بود و ما حداكثر 8 نفر بوديم كه از جمله آقاي سيد مصطفي محقق داماد، آقاي سيد علي محقق داماد، آقاي سيد حسن طاهري خرم آبادي، آقاي آيت الله مؤمن و خودم به اضافه دو يا سه نفر ديگر.
مرحوم مطهري مباحث فلسفي را بصورت سلسله مراتب براي ما تدريس ميكرد كه جاذبه خاصي داشت. البته علاوه بر جلسه خصوصي ما ايشان روزهاي پنج شنبه هر هفته هم يك درس عمومي فلسفه داشتند كه كتاب اسفار ملاصدرا را ارائه ميداد كه بحث حركت جوهري بود و عصر همان روز هم بر ميگشت به تهران، من در درس عمومي ايشان ديگر شركت نميكردم.
تنها استادي كه شخصيت فلسفي مرا متحول كرد و به شدت تحت تاثير او قرار گرفتم، استاد بزرگوار جناب آقاي مطهري بود. او در واقع شكل دهنده و نظام بخش نگرش و عطش و علاقه فلسفيام بود. البته اساتيد ديگري هم بودند كه فلسفه ميگفتند. مثل خيلي از فلسفه دانهاي امروز كه فلسفه تدريس ميكنند ولي افكار متحجرانهاي دارند و صرفاً همان مطالب علمي را نقل ميكنند و افكار باز، روشن و نو ندارند و اساساً هم صاحب يك بنيان فكري نيستند. اساتيد فلسفي قبلي من چنين كساني بودند، اما استاد مطهري بر خلاف آنها، يك ساختمان فكري داشت و در مسائل مختلف اسلامي و علمي داراي يك نظام فكري عميق و محكم بود كه از آن در راه ترويج و تحكيم مباني ديني در جامعه استفاده ميكرد. به همين دليل هم مرا خيلي تحت تاثير خودش قرار داد. بعضيها فلسفه ميخوانند ولي نميدانند كه اين بحث را كجا ميشود بكار برد؟ و در كدام مسايل روز جامعه؟ چون خيلي بنيان فكري ندارند. اما آقاي مطهري از آن فيلسوفهايي بود كه بنيان فكري داشت. يعني دربارة اسلام آنچنان فكر ميكرد كه از توحيد و اصول عقايد گرفته تا ريزترين مسائل فرعي دين براي خود يك ساختمان بسيار مجلل و زيبايي در وجودش ساخته بود. بطوريكه هر چيزي را سر جاي خودش ميديد.
به همين علت هم در افكار آقاي مطهري تناقض وجود نداشت. بعضيها هستند كه مسايل را بطور مجرد نگاه ميكنند، لذا وقتي به يك مسئله ديگر برميخورند، در افكارشان تناقض پيدا ميشود. ولي در افكار آقاي مطهري تناقض نبود. براي اينكه او داراي يك نظام و چارچوب فكري بود. در انديشه او هر چيز در جاي خود قرار ميگرفت. مثل ساختمان زيبايي كه اجزاء و مصالح آن از روي نقشه، و حساب و كتاب بصورت منظم در جايگاه خود چيده شده بودند. بگونهاي كه انسان از نگاه به آن لذت ميبرد و از زيبايي فكر و معنويت و فيوضات آن سير نميگرديد.
نگاه آقاي مطهري به اسلام اين گونه بود، يعني او براي خود –از اسلام- يك ساختمان فكري ساخته بود. ولي در آن موقع بسياري از فقها و علماء و فلاسفه، اصلاً يك چنين نظام و بنيان فكري نداشتند. به همين خاطر هم گاهي در مسائل دچار تناقض ميشدند. لذا يك جا را خيلي پر رنگ و يك جا را خيلي كم رنگ ميديدند. يا يك مسئله اسلامي را كه فرضاً بايد در طبقه پنجاه باشد، آن را در طبقه اول، يا دوم، و يا سوم قرار ميدادند، به عبارت ديگر اهم و مهم مسائل را تشخيص نميدادند. خلاصه اينكه انسان چگونه بايد به دين نگاه كند؟ از مسائل بسيار بسيار دقيق و عميق است. واقعاً بخاطر امتيازات منحصر به فرد آقاي مطهري بود كه شخصيت و سخنانش آن همه در ميان افراد تأثير ميگذاشت. چون خودش مرد عمل بود و به آنچه اعتقاد داشت عمل ميكرد. در بعضي روايات داريم كه علم بدرد نميخورد مگر وقتي كه به مرحله عمل برسد. و مطهري به مرحله عمل رسيده بود.
او حقيقتاً خدا باور بود. لذا وقتي ميخواست نماز بخواند، و لو تنها در منزل خصوصي،قشنگ بلند ميشد و لباس –جوراب، عبا، عمامه و قبا- ميپوشيد، مثل كسي كه به ميهماني يك فرد خيلي مهم ميخواهد برود. چون ميخواست پيش خدا برود كه مهمترين و عزيزترين عزيران است. يعني او در كنار صفاي دروني و باطني، صفاي ظاهري را هم رعايت ميكرد. و براي من همه اينها آموزنده و پند آموز بود و در وجودم تأثير سازنده ميگذاشت.
البته سالهاي بعد شنيدم كه بعضيها خود را منتسب به جلسه خصوصي فلسفي ما ميكردند كه افتخاري براي خود كسب كنند، ولي دروغ ميگويند، ادعايشان درست نيست، چون ما يك جمع محدود و مشخصي بوديم.
ما آن موقع با آقاي مطهري مأنوس بوديم. يعني ارتباط ما با ايشان تنها در جلسه خصوصي فلسفه خلاصه نميشد. بلكه بعضي روزهاي پنج شنبه من و آقاي مطهري و آقاي دكتر سيد مصطفي محقق داماد و برادرش آقاي سيد علي محقق داماد به باغي كه متعلق به مرحوم آيتالله داماد –پدر آقايان محقق دامادها- بود ميرفتيم. اين باغ در يكي از روستاهاي اطراف قم بنام «سيرو» قرار داشت كه جاي زيبايي بود به اتفاق همين دوستان يك ناهار مختصري تهيه ميكرديم و به آنجا ميرفتيم. آقاي مطهري هم از جهت تفكر و قدرت تعقل و علم در حد بسيار بالايي بود و هم از نظر تعهد و تعبد، و مقيد به مستحبات بود. در چنين مواقع بسيار دوستانه و صميمي رفتار ميكرد. با وجود آنكه ما شاگردش بوديم و به شاگردي او هم افتخار ميكرديم. در مجلس انس كه مينشستيم وي بسيار متواضع، رفيق، گرم و خندان بود، حتي شوخي ميكرد و قضاياي خندهداري نقل ميكرد. و ذرهاي خودش را نميگرفت و آدم خشك و متكبري نبود.