آشنايي و علاقهي من به حضرت امام- رضوان الله تعالي عليه- به خيلي سالها قبل بر ميگردد. من تازه در گرگان طلبه شده بودم، حدود سال 1332 ش كه معمولاً اينجا كسي امام را در اين شهر نميشناخت...
كساني كه از حوزهي علميهي قم در تابستان و ايام تبليغي به گرگان ميآمدند، دربارهي شخصيت حضرت امام، خلوص و سلوك و خصوصيات اخلاقي ايشان تعريف ميكردند. لذا از همان موقع، با آنكه امام را نديده بودم و نميشناختم، يك علاقهمندي در خودم نسبت به ايشان احساس ميكردم. هر چه گذشت علاقه به شخصيتي كه دورادور شيفتهاش شده بودم، در وجودم بيشتر شد. وقتي به قم رفتم از لحاظ درسي در حدي نبودم كه بتوانم پاي درس حضرت امام بروم. آن سالها امام در مسجد سلماسي درس خارج اصول فقه و درس اسفار ميگفتند كه از دروس عالي و سطح بالاي حوزه است.
من براي اينكه بتوانم از نزديك سيماي مباركش را زيارت كنم ميرفتم در محلهي يخچال قاضي كه منزل امام قرار داشت، ميايستادم تا وقتي از آنجا عبور ميكند او را از نزديك ببينم. با ديدن علاقهام نسبت به ايشان بيشتر شد. چون شخصيتي كه قبلاً از او در ذهنم ترسيم كرده بودم دقيقاً مطابق با چهرهاي بود كه ميديدم. گاهي هم كه مثلاً مجالسي كه حضرت امام شركت ميكرد، ميرفتم در جايي مينشستم كه بتوانم چهرهي ايشان را بهتر ببينم.
خلاصه هر چه زمان ميگذشت علاقهي قلبي من نسبت به حضرت امام واقعاً روز به روز بيشتر ميشد و تا آخر هم باقي ماند. چنانكه كه در اسناد ساواك همواره از من به عنوان «طرفدار خميني» ياد شده است به همين علت علاقهاي كه در من به حضرت امام پيدا شد، نسبت به هيچيك از مراجع ديگر پيدا نكرده بودم. البته به بعضيهايشان علاقهمند بودم، اما آن علاقه، ارادت و عشقي كه نسبت به امام در دلم بود، نسبت به ديگران در من وجود نداشت. چون رابطهي مريد و مرادي در بين بود. من آرمآنهاي خودم و آن چيزهايي كه برايم ارزش محسوب ميشد را در وجود امام مجسم ميكردم.
اولين باري كه حضرت امام را زيارت كردم در حدود سال 1337 بود كه تازه به حوزهي علميهي قم رفته بودم. صحنهي اولين ديدار هنوز به خاطرم هست كه حضرت امام بعد از درس در حاليكه كه عدهاي از شاگردانش او را همراهي ميكردند و به سئوالات و اشكالاتشان پاسخ ميداد و با آنها بحث و مباحثه ميكرد، به طرف منزلش در محلهي يخچال قاضي قم ميرفت. امام آن موقع نسبتاً جوان بود آن چهره آنقدر برايم جذاب بود كه هيچگاه آن را فراموش نميكنم. پس از آنكه من به درس خارج رسيدم در درس حضرت امام شركت كردم. منتها با كمال تأسف طولاني نشد، چون با دوران زندان و تبعيد و مبارزات حضرت امام مصادف گرديد..