یكي از چيزهاي كه به نظر عجيب ميرسيد اين بود كه پدرم يك دستمالي داشت كه وقتي به مجالس عزاداري امام حسين ميرفت و گريان ميشد، اشكهاي چشمانش را با آن پاك ميكرد. ....
بعد هم آنرا در جايي ميگذاشت تا براي سال بعد محفوظ بماند. وقتي پدرم فوت شد و من وسايلش را باز كردم، ديدم آن دستمال را توي يك پاكت قرار داده و بعد يك نوشتهاي بر روي آن گذاشته به اين مضمون: اين دستمال، دستمالي است كه من در عزاداري امام حسين (ع) اشكهايم را با آن پاك ميكردم. اين دستمال را بعد از مرگم داخل كفنم بگذاريد». ما هم اين كار را كرديم و اين دستمال قديمي را كه مربوط به 50-60 سال پيش بود داخل كفن او گذاشتيم.
پدرم اعتقاد و ارادت خاصي نسبت به امام حسين (ع) داشت. روزهاي عاشورا در حياط منزل سرش را برهنه ميكرد و زيارت عاشورا ميخواند و اعمال مربوط به آن روز را انجام ميداد. حتي آن روز آب و غذا هم نميخورد. ولي روزه هم نميگرفت، چون روزهي عاشورا كراهت دارد. فقط عصر آن روز يك چيز مختصري ميخورد.